به متولدین هر ماه چه هدیـــه ای بدهیم؟

 

به متولدین هر ماه چه هدیـــه ای بدهیم؟  

 

متولد فروردین  

گلنخود شیرین ، دوربین ، نقره ، cd بازی ، بادکنک ، تابلو پرتره ، اسباب بازی آلبوم عکس ، گوشی موبایل ، تجهیزات ورزشی ، ماشین حساب سِتِ آینه و شانه ثبت نام کلاسهای چتربازی ، سبدی از گل های ابریشمی 

 

متولد اردیبهشت
زمرد سبز ، گل زنبق دشتی ، کیف پول ، وسایل مذهبی ، دوربین شکاری ، آلبوم تمبر کتاب جیبی ، کتاب های رومیزی ، سبد پیک نیک ،روغن و وسایل حمام ،انواع سی دی
نرم افزارهای کامپیوتر ، وسایل تزئینی سرخپوستی


متولد خرداد  
مروارید ، گل رز ، بادبادک ، کتاب آشپزی ، لوازم مانیکور ، یخدان ، صفحه دارت ، چمدان شکلات ، بلوز ابریشمی ، کتاب آموزش رانندگی ، بلیط مسابقات اسبدوانی ثبت نام کلاس ورزشهای رزمی

 

متولد تیر  

یاقوت ، گل زبان در قفا (دلفینیوم) ، پیراهن ابریشمی ، تخته موج سواری ظروف کریستال ، جعبه جواهر ، شامپاین ، صدف دریایی تزئینی کتاب های خودآموز ، حیوانات خشک شده ، چتر مخصوص کنار دریا ، عینک آفتابی کتاب های عشقی ، تابلو نقاشی با منظره دریا


متولد مرداد 
زبرجد ، گل سوسن ، خودکار طلا ، کارت بازی ، کتاب جُک لباس ، ابزار باغبانی ، نوارهای ویدیویی ورزشی ، دستگاه قهوه ساز ظروف چینی ، بازوبند تنیس ، دستگاه ضبط صوت ، جعبه سوغاتی


متولد شهریور 
یاقوت کبود ، گل مینا ، کتاب ، جدول ، ساعت رومیزی برنجی ، کامپیوتر پَر گردگیری ، گلدان ، ساعت مچی طلا ، موی شتر کُت ، پارچه رومیزی ، بالش های تزئینی (کوسن) ، چرخ خیاطی


متولد مهر   
عقیق ، گل همیشه بهار ، قاب پنجره ، بلیط باله ، کتاب و رمان های جدید رومیزی ابریشمی ، لباس زیر (زنانه) ، بلیط کنسرت عطر ، ستِ آبرنگ ، عطرپاش ، لباس ورزشی ، تُستِر ، قفس پرنده سیگار ، ماساژُر بدن ، لوازم نقاشی


متولد آبان 
یاقوت زرد ، گل داوودی ، لوازم آرایش ، چوگان گلف بازی ماساژُر پا ، روغن های رایحه درمانی ، گیلاس های کریستالی بلیط سفرهای دریایی ، کتاب های ستاره شناسی ، ملحفه و روتختی ابریشمی عطر ، زیرپوش ها و لباسهای زیر ، بلیط پارک آبی

 

متولد آذر 

فیروزه ، گل نرگس ، راکت تنیس ، اطلس یا کره زمین آکواریوم ، کتاب های هنری ، کتاب شعر کتاب راهنمای سفر ، لوازم چادر زدن ، گیره سر ، بلیط سینما مجله های دایره المعارفی ، بلیط پارک حیوانات وحشی

متولد دی 
لعل ، گل میخک صدپر ، پرده دیوارکوب ، لوازم آشپزخانه مجسمه ، سی دی موسیقی ، ظروف سفالی و سرامیکی ، قاب عکس کفش راحتی ، لحاف ، خوراک پرنده ، جارختی ، تلویزیون ، بلیط نمایشگاه


متولد بهمن
یاقوت ارغوانی ، گل بنفشه ، الات موسیقی ، ستِ شطرنج
جدول کلمات متقاطع ، بخور خوشبو ، بلیط کنسرت موسیقی سنتی وسایل اسکی ، ثبت نام کلاسهای رقص ، ستِ بازی کروکت ، بلیط گالری های هنری


متولد اسفند 
زمرد کبود ، گل نسترن ، ستِ قهوه خوری کتاب های تاریخی ، لوازم حمام ، دستمال توری ، روتختی ابریشمی ست چای خوری نقره ، بلیط تئاتر ، شمع ، گل خشک ، کتاب های اسطوره ای

سینمای ایران: پوست موز

 

سینمای ایران: 

 

پوست موز 

 

  

 

سال تولید:86

مدت:89 دقیقه

موضوع : اجتماعی / کمدی

مخاطب: بزرگسال

کارگردان: علی عطشانی

بازیگران: حمید فرخ نژاد/ بهنوش طباطبایی/ بهزاد فراهانی/ مهران رجبی/ داوود خورشیدی

حمید پارسا یکی از سهامداران بزرگ و موفق بازار بورس است که در زندگی تنها یک چیز و یک بعد را می بیند و آن کار است. او که مجرد مانده در زندگی چیزی از عشق نمی داند و تنها دلبستگی او کارش است که در آن بسیار موفق هم هست. و بعد از آن موبایل و ماشین که دوست دارد  هر چند ماه یک بار مطابق با مد روز آن ها را عوض  کند. او بسیار به ظاهر خود نیز توجه می کند و لباسهای مارک دار و عطرهای گران قیمت چیزهای دلخواه او هستند. اما زندگی برای او درهمین ها خلاصه شده و حتی متوجه علاقه منشی شرکتش به خود نیز نیست. تا اینکه یک روز درست در زمانی که در وسط خیابان خبر فوت عموی محبوبش را می شنود با ماشین تصادف کرده و به عالم برزخ می رود. در آنجا عموی فوت شده خود را می بیند و به وسیله او از فوت خود آگاه می شود و به همراه سوشیانس  جوان ثروتمندی که کمی قبل تر از او در چهار راهی پایین تر در اثر تصادف کشته شده  برای خبر گرفتن از وضع جسد خود به بیمارستان می رود. در بیمارستان حمید متوجه می شود که  هنوز نمرده و جسم او همچنان در حیات است در همانجا حمید با دختر جوانی به نام آرزو روبرو می شود و با یک نگاه به او دل می بازد . آروز نیز که در زمان حیات دکتر آن بیمارستان بوده به حمید دل می بندد.عمو در بیمارستان با دختری زیبا و بسیار جوانتر از خود که از کشته شدگان جنگ تحمیلی است آشنا شده و با او ازدواج می کند او که با ورود به عالم برزخ از این همه نعمت شاد است حمید را به وصلت با آرزو ترغیب می کند. حمید برای کسب اجازه به سراغ پدر آرزو که در زمان حیات از نظامیان دیکتاتور بوده می رود اما پدر آرزو از حمید گواهی فوت می خواهد. آروز به حمید می گوید که وضعیت حیات او رو به بهبود است و تا چند روز آینده حمید به زندگی بر می گردد. حمید که حاضر نیست به هیچ وجه آروز را رها کند تصمیم به خودکشی می گیرد ولی آرزو وعمو به او می گویند در صورت خودکشی او به جای دیگری خواهد رفت نه پیش آنها. حمید از حالت کما بیرون می آید و به زندگی بر می گردد اما حالا آدم دیگری شده است و دیگر دل و دماغی برای زندگی ندارد و دیگر نه به کار خود توجه دارد نه به ظاهر خود. او سرانجام تصمیم می گیرد با خودکشی به زندگی خود پایان دهد اما روح عمو به او ظاهر می شود و می گوید که مامور محافظت از جان او شده است او به حمید می گوید سوشیانس نیز به زندگی برگشته و هدیده ایی از آرزو برای او دارد. حمید سوشیانس را پیدا کرده و هدیه آرزو را که یک تسبیح است از سوشیانس می گیرد. حمید که از مزاحمت های عمو خسته شده با خراب شدن ماشین خود به دست عمو به تعمیر گاهی می رود و در آنجا متوجه می شود که سوشیانس در واقع یک جوان تعمیر کار و فقیر و ترک زبان است که نام اصلی اش بایرام است و از پولدار بودن فقط ادعایش را دارد!  حمید وقتی از بایرام یا همان سوشیانس قلابی  می شنود که او نیز مردن را به زنده بودن ترجیح می دهد تصمیم می گیرند با فرستادن عمو به دنبال نخود سیاه با اجیر کردن یک آدم کش خود را سربه نیست کرده و بمیرند. اما آدمکشی که بایر ام پیدا کرده درواقع یک مرد معتاد و مفنگی است که  سر آن دو را کلاه گذاشته و پولی را که بابت کشته شدنشان به او داده اند را بالا می کشد. سرانجام خود عزرائیل به سراغ حمید آمده و به او می گوید که عمر او هنوز به دنیاست تا یازده سال بعد که ازدواج کرده و بچه دار شده  به دست یک راننده ترانزیت جاده و با پا گذاشتن بر روی پوست موز کشته می شود. حمید با پیدا کردن راننده کامیون و توضیح ماجرا و وعده پول به او از راننده می خواهد کاری را که یازده سال دیگر می خواهد در باره او انجام دهد را همین امروز انجام دهد راننده سرانجام به طمع پول زیادی که حمید وعده داده  راضی می شود اما درست سر به زنگاه عزرائیل ظاهر شده و به حمید هشدار می دهد. سرانجام حمید از تلاش برای مردن دست می کشد و به تقدیر راضی می شود در این هنگام عزارئیل پوست موزی را جلوی پای حمید می اندازد. اما به یکباره حمید  از خواب می پرد و تصور می کند که تمام این اتفاقات را در خواب دیده اما اتفاقات عینا مو به مو تکرار می شود حمید متعجب در صحنه تصادف با شنیدن خبر فوت عمو درست به همان شکل تصادف می کند.

  

تصاویری از فیلم پوست موز:  

 

       

       

 

       

 

سینمای جهان: غروب

 

سینمای جهان: 

 

evening 

 

غروب 

 

 

 

ژانر: درام/ رمانتیک  

مدت: 1 ساعت و 57 دقیقه  

سال : 2007  

محصول : آمریکا  

کارگردان: Lajos Koltai   

بازیگران:Vanessa Redgrave, Meryl Streep, Toni Collette, Claire Danes, Natasha Richardson

 

آن پیرزنیست در بستر مرگ که خاطرات گذشته و سالهای دور در روزهای آخر عمرش به ذهن او هجوم آورده اند به گونه ایی که خیال و واقعیت و آدمهای گذشته و حال در ذهن بیمار او قابل تفکیک نیستند. دختران جوان آن . یعنی نینا و کنستانس برای مراقبت و پرستاری از مادر بیمار به نزد او آمده اند. کنستانس ازدواج کرده و دارای دختر و پسری خردسال است و نینا نیز به همراه نامزد خود به آنجا آمده. مرور کردن خاطرات آن و به زبان آوردن مکرر  نام اشخاصی مثل هریس دختران آن را دچار شبهه می کند که آیا مادر دچار از شدت بیماری دچار هذیان شده یا آن آدمها واقعا در گذشته او وجود داشته اند. از همین جا اختلاف بین دخترا شروع می شود. کنستانس اصرار دارد که آدمهایی مثل هریس و بادی تنها توهم و خیال ذهن مادر پیرشان هستند ولی نینا که درباره نظر خواهرش تردید دارد زمانی که آن بیان می کند که او و هریس، بادی را کشته اند اوضاع پیچیده تر می شود. کنستانس حرف مادر را جدی نمی گیرد اما نینا سعی دارد با صحبت با مادر و تشویق او به حقیقت این این موضوع دست یابد هرچند که با پرخاش خواهرش مواجه می شود. ذهن آن مدام در حال رفت و آمد در گذشته و حال است و در طی این رفت و آمدها ما با گذشته آن آشنا می شویم.

آن جوان به همراه دوست پسر خود باد ی برای رفتن به مهمانی ازدواج لایلا خواهر بادی به دهکده ویلایی آنها رفته اند. بادی از خانواده ایی اصیل و ثروتمند است و عاشقانه آن را می پرستد. آن در آنجا با خانواده بادی آشنا می شود و استقبال گرمی از او می شود. آن همچنین با هریس که دکتر داروشناس و از نزدیکترین دوستان بادی است آشنا می شود. هریس جوانی منزوی و تنهاست که سالها خانواده اش برای خانواده بادی کار می کرده اند اما بادی با بلند نظری هریس را برادر خودش خطاب می کند. شب قبل از ازدواج همه دور هم جمع هستند و بادی به  علاقه خواهرش لایلا به هریس در گذشته  اشاره می کند که  با استقبال لایلا و هریس مواجه می شود. سپس هریس و لایلا برای رقص می روند و صحبت های درگوشی شان نشان از علاقه  آن دو به هم دارد.

خانواده همسر لایلا حسابی از او تعریف می کنند و این در حالی است که همسر لایلا از نظر آن و دیگران چندان آش دهن سوزی به نظر نمی رسد. از طرفی بادی که از 12 سالگی نوشیدن الکل را شروع کرده در تمام آن چند روز در مصرف نوشیدنی بسیار زیاده روی کرده و اکثر مواقع هوش و حواس درست و حسابی ایی ندارد. وزمانی که برای قدم زدن با آن بیرون رفته بر روی زمین افتاده و به خواب می رود. هریس بادی را به خانه برده و خود با آن همقدم می شود. آن در جواب سوال هریس درباره چگونگی آشنایی و عشقشان می گوید که او و بادی در دانشگاه با هم آشنا شده اند و بادی از دوستان برادر او بوده و سرانجام توانسته با حرفهایش توجه آن را به خود جلب کند. هریس به تقلید از روش بادی با نشان دادن ستاره ایی در آسمان خود را به آن نزدیک می کند ابتدا آن خود را کنار می کشد اما وقتی هریس می گوید با این کار خواسته برای همیشه در یاد آن باقی بماند( به تقلید از بادی) باعث جلب نظر آن شده و آن دو با هم معاشقه می کنند .   

                                   

 

صبح روز بعد آن با شنیدن صدای گریه لایلا به اتاق او می رود. لایلا به آن اعتراف می کند که عاشق هریس است و هیچ علاقه ایی به همسرش ندارد در حالیکه آن شب جشن ازدواجش برگزار می شود! آن که بابت رابطه خود با هریس احساس شرم می کند به لایلا می گوید چرا با هریس ازدواج نمی کند لایلا می گوید که هریس هیچگاه به او علاقه نداشته شب گذشته در هنگام رقص با هریس در این باره صحبت کرده اما جواب هریس نا امید کننده بوده. آن به لایلا می گوید که او اصلا مجبور نیست با مردی که دوست ندارد ازدواج کند ولی لایلا می گوید بالاخره او باید یک روز ازدواج کند و مطمئن است هیچ مردی را نمی تواند مانند هریس دوست بدارد و از طرفی نمی تواند با بهم زدن عروسی آن همه مهمان را راهی خانه های خود کند.

شب مراسم ازدواج با شکوه بسیار برگزار می شود . و در این بین رالف مردی که به عنوان ساقدوش آن انتخاب شده دلباخته آن می شو د . در مراسم ازدواج آن به اصرار لایلا آوازی را به زیبایی اجرا می کند . هریس که مجذوب آن شده از جمع جدا شده و به کنار او می رود و با او همخوانی می کند  این مسئله نظر دیگران را به  رابطه ایی که دارد بین آن دو شکل می گیرد جلب نمی کند. بعد از مراسم هریس و آن دوباره با هم روبرو شده و دوباره به هم ابراز علاقه می کنند در این بین ناگهان سروکله بادی که به علت مصرف نوشیدنی هوشو حواس درستی ندارد پیدا می شود. بادی متوجه رابطه آن و هریس می شود و آندو را که دستپاچه شده اند را با طعنه تنها می گذارد. هریس در برابر وحشت آن می گوید که روز بعد بادی تمام ماجرای آن شب را فراموش خواهد کرد. آن می خواهد به دنبال بادی برود اما لایلا او را از داخل خانه صدا می زند. آن به اتاق لایلا می رود. لایلا که برای ماه عسل آماده شده است بار دیگر با اصرار آن برای رها کردن همسرش مواجه می شود اما بدون آنکه به آن جواب درستی دهد به با خانواده خداحافظی کرده و به ماه عسل می رود.

آن به سراغ بادی که به کلبه ایی پناه برده می رود بادی یاداشت تقلبی را که آن سالها پیش در سر جلسه امتحان به او داده را به آن نشان می دهد و می گوید سالهاست که آن یادداشت را در جیب شلوارش نگه داشته. آن که این حرفها مسخره می داند به بادی می گوید که روز بعد که اثر الکل از بین برود بادی آن شب را از خاطر خواهد برد.

همه برای بازی و تفریح به لبه صخره ایی که به دریا راه دارد رفته اند و یکی یکی از بالای صخره به درون آب می پرند در این بین بادی نیز به سمت صخره رفته و با تشویق بقیه به داخل آب می پرد اما زمان می گذرد و بادی روی آب نمی آید همه نگران شده اند رالف و هریس برای نجات او به داخل آب می پرند اما دقایقی بعد بادی که از آب بیرون آمده از پشت سر جمع بیرون می آید. آن که از این شوخی بادی به شدت عصبی شده در جلوی جمع بادی را تحقیر کرده و از او می خواهد که او را رها کند و با حرفهای مسخره مثل نگه داشتن یادداشت تقلب امتحان دانشگاه  او را آزار ندهد. آن به همراه هریس آنجا را ترک می کند و از هریس می خواهد که او به جای خلوتی که کسی نباشد ببرد. هریس او را کلبه خود می برد و بادی که از خیس شدن یادداشت یادگاری اش ناراحت شده آن دو را تعقیب می کند.  آن و هریس به در کلبه رسیده اند اما در هنگام گذر از جاده بادی به شکل ناراحت کننده ایی با اتومبیلی تصادف می کند. آن و هریس صدای ترمز تصادف را شنیده اما به تصور اینکه اتفاقی نیافتاده داخل کلبه شده و به هم ابراز علاقه می کنند. رالف که با شنیدن خبر غایب شدن هریس و آن شاکی شده به همراه بقیه به ویلا بر می گردد آنها در بین راه با جسد بادی روبرو می شوند و به تصور اینکه او از شدت نوشیدن به خواب رفته به سراغش می روند اما با دیدن خون به سرعت خود را به او می رسانند او هنوز نفس می کشد. آنها بارها هریس را که پزشک است صدا می زند اما از هریس خبری نیست.  

                                      

روز بعد آن و هریس تصمیم خود را گرفته اند آنها می خواهند به ویلای بادی رفته وبا بیان موضوع از آنجا بروند اما وقتی وارد خانه می شوند با صحنه مصیبت بار مرگ بادی مواجه می شوند. در این لحظه لایلا از راه رسیده و با کنار زدن آن خود را در آغوش هریس می اندازد. آن که خود را تنها و بی پناه می بیند به تنهایی سوار قایق شده و از آنجا می رود.

بعد ها آن دوبار ازدواج می کند که ازدواج اولش با رالف است که او را پیدا کرده. او صاحب دو دختر می شود. آن تصمیم می گیرد که خوانندگی را جدی بگیرد و همچنین اصرار دارد که دخترانش را با موزیک آشنا کند اما به نظر می رسد دختران کوچک او علاقه ایی به این مسئله  نشان نمی دهند .و در آینده هم سر این مسله دل خوشی از آن ندارند. کمی بعد شرایط سخت زندگی مثل خانه داری و بچه داری و بی توجهی های همسر باعث می شود که آن آنطور که باید به آرزوی خوانندگی خود نرسد.

چند سال بعد زمانی که آن صاحب دو دختر خود شده به طور اتفاقی با هریس روبرو می شود اما هریس می گوید که به همراه همسر و فرزندش بادی برای کاری به آن شهر آمده اند. آن که متوجه تاهل هریس می شود به هریس می گوید که او نیز ازدواج کرده و صاحب دو دختر شده. نگاه های هریس و آن هنوز رنگ عاشقانه دارد.

زمان حال:

نینا به سراغ آن رفته و به مادر خود خبر بارداریش را می دهد. و در برابر خوشحالی آن می گوید اما نمی داند که آیا می خواهد با نامزدش ازدواج کند یا نه و اینکه کسی جز مادر در باره بارداری او نمی داند. کمی بعد نینا و خواهرش کنستانس با هم به مشاجره می پردازند. کنستانس نینا را متهم به بوالهوسی می کند و این که او عادت دارد هر پنج سال یک بار شغل و دوست پسرش را عوض کند و با این روشی که در پیش گرفته به هیچ جا نخواهد رسید نینا دربار بارداری خود به خواهرش می گوید کنستانس باشادمانی نینا را در آغوش می گیرد و با شیفتگی اعتراف می کند با اینکه بچه ها و زندگی اش را خیلی دوست دارد اما گاهی وقتها خیلی دوست دارد تنها یک دختر لاشی باشد که 7تا دوست پسر دارد! 

کمی بعدپیرزنی به دیدن آنها می آید و با دیدن دخترها می خواهد که آن را ببیند. دخترها او را به اتاق آن راهنمایی می کنند. آن که در طی این مدت مدام با اشباح و انسان های خیالی مثل هریس و ... روبرو شده ابتدا پیر زن را یکی دیگر از همان ها می داند اما پیرزن می گوید که او لایلاست. آن دو با شادمانی یکدیگر را در آغوش می گیرند. آن سراغ گذشته را می گیرد. لایلا می گوید که سه بچه دارد و شوهرش را 7سال پیش از دست داده و هریس هم ازدواج کرده و برا ی هم کارت پستال می فرستند.

زمانی که لایلا قصد رفتن دارد نینا در باره هریس از او می پرسد. لایلا می گوید هریس در واقع وجود داشته و دوست پسر قدیم مادر آنها بوده که حالا تبدیل به پیر مردی شده. نینا با نگرانی می پرسد آیا مادرش در گذشته کار خطایی کرده اما لایلا با مهربانی به نینا اطمینان می دهد که مادرش دختر بسیار خوب و عاقلی بوده. او نینا را که حالا به آرامش رسیده را تنها می گذارد. نینا خبر بارداری خود را به نامزدش می دهد و با شادی بسیار او مواجه می شود.  

                      

                    

بر روی فرش قرمز