سینمای ایران: پوست موز

 

سینمای ایران: 

 

پوست موز 

 

  

 

سال تولید:86

مدت:89 دقیقه

موضوع : اجتماعی / کمدی

مخاطب: بزرگسال

کارگردان: علی عطشانی

بازیگران: حمید فرخ نژاد/ بهنوش طباطبایی/ بهزاد فراهانی/ مهران رجبی/ داوود خورشیدی

حمید پارسا یکی از سهامداران بزرگ و موفق بازار بورس است که در زندگی تنها یک چیز و یک بعد را می بیند و آن کار است. او که مجرد مانده در زندگی چیزی از عشق نمی داند و تنها دلبستگی او کارش است که در آن بسیار موفق هم هست. و بعد از آن موبایل و ماشین که دوست دارد  هر چند ماه یک بار مطابق با مد روز آن ها را عوض  کند. او بسیار به ظاهر خود نیز توجه می کند و لباسهای مارک دار و عطرهای گران قیمت چیزهای دلخواه او هستند. اما زندگی برای او درهمین ها خلاصه شده و حتی متوجه علاقه منشی شرکتش به خود نیز نیست. تا اینکه یک روز درست در زمانی که در وسط خیابان خبر فوت عموی محبوبش را می شنود با ماشین تصادف کرده و به عالم برزخ می رود. در آنجا عموی فوت شده خود را می بیند و به وسیله او از فوت خود آگاه می شود و به همراه سوشیانس  جوان ثروتمندی که کمی قبل تر از او در چهار راهی پایین تر در اثر تصادف کشته شده  برای خبر گرفتن از وضع جسد خود به بیمارستان می رود. در بیمارستان حمید متوجه می شود که  هنوز نمرده و جسم او همچنان در حیات است در همانجا حمید با دختر جوانی به نام آرزو روبرو می شود و با یک نگاه به او دل می بازد . آروز نیز که در زمان حیات دکتر آن بیمارستان بوده به حمید دل می بندد.عمو در بیمارستان با دختری زیبا و بسیار جوانتر از خود که از کشته شدگان جنگ تحمیلی است آشنا شده و با او ازدواج می کند او که با ورود به عالم برزخ از این همه نعمت شاد است حمید را به وصلت با آرزو ترغیب می کند. حمید برای کسب اجازه به سراغ پدر آرزو که در زمان حیات از نظامیان دیکتاتور بوده می رود اما پدر آرزو از حمید گواهی فوت می خواهد. آروز به حمید می گوید که وضعیت حیات او رو به بهبود است و تا چند روز آینده حمید به زندگی بر می گردد. حمید که حاضر نیست به هیچ وجه آروز را رها کند تصمیم به خودکشی می گیرد ولی آرزو وعمو به او می گویند در صورت خودکشی او به جای دیگری خواهد رفت نه پیش آنها. حمید از حالت کما بیرون می آید و به زندگی بر می گردد اما حالا آدم دیگری شده است و دیگر دل و دماغی برای زندگی ندارد و دیگر نه به کار خود توجه دارد نه به ظاهر خود. او سرانجام تصمیم می گیرد با خودکشی به زندگی خود پایان دهد اما روح عمو به او ظاهر می شود و می گوید که مامور محافظت از جان او شده است او به حمید می گوید سوشیانس نیز به زندگی برگشته و هدیده ایی از آرزو برای او دارد. حمید سوشیانس را پیدا کرده و هدیه آرزو را که یک تسبیح است از سوشیانس می گیرد. حمید که از مزاحمت های عمو خسته شده با خراب شدن ماشین خود به دست عمو به تعمیر گاهی می رود و در آنجا متوجه می شود که سوشیانس در واقع یک جوان تعمیر کار و فقیر و ترک زبان است که نام اصلی اش بایرام است و از پولدار بودن فقط ادعایش را دارد!  حمید وقتی از بایرام یا همان سوشیانس قلابی  می شنود که او نیز مردن را به زنده بودن ترجیح می دهد تصمیم می گیرند با فرستادن عمو به دنبال نخود سیاه با اجیر کردن یک آدم کش خود را سربه نیست کرده و بمیرند. اما آدمکشی که بایر ام پیدا کرده درواقع یک مرد معتاد و مفنگی است که  سر آن دو را کلاه گذاشته و پولی را که بابت کشته شدنشان به او داده اند را بالا می کشد. سرانجام خود عزرائیل به سراغ حمید آمده و به او می گوید که عمر او هنوز به دنیاست تا یازده سال بعد که ازدواج کرده و بچه دار شده  به دست یک راننده ترانزیت جاده و با پا گذاشتن بر روی پوست موز کشته می شود. حمید با پیدا کردن راننده کامیون و توضیح ماجرا و وعده پول به او از راننده می خواهد کاری را که یازده سال دیگر می خواهد در باره او انجام دهد را همین امروز انجام دهد راننده سرانجام به طمع پول زیادی که حمید وعده داده  راضی می شود اما درست سر به زنگاه عزرائیل ظاهر شده و به حمید هشدار می دهد. سرانجام حمید از تلاش برای مردن دست می کشد و به تقدیر راضی می شود در این هنگام عزارئیل پوست موزی را جلوی پای حمید می اندازد. اما به یکباره حمید  از خواب می پرد و تصور می کند که تمام این اتفاقات را در خواب دیده اما اتفاقات عینا مو به مو تکرار می شود حمید متعجب در صحنه تصادف با شنیدن خبر فوت عمو درست به همان شکل تصادف می کند.

  

تصاویری از فیلم پوست موز:  

 

       

       

 

       

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد