اوا مندس همیشه لباسهای کهنه خواهرش را می پوشید. ماجرا از این قرار است که زمانی که اوا کودک بود، انقدر شرایط مالی سختی داشتند که مجبور بود لباسهای خواهرش را بپوشد.
او میگوید من دو خواهر و یک برادر داشتم. آنها به شدت از من حمایت میکردند و پدر و مادرم اصلا متوجه نشدند من چطوری بزرگ شدم.
اوا در کمال فروتنی میگوید: من از خانواده ثروتمند و مرفهی برنخواستهام. پول الان برای من ارزش دارد، چون از بچگی به شدت به آن نیازمند بودهام. من، این روزها قدر پولم را می دانم و آن را بیهوده خرج نمیکنم.