کبوتر قاچاقچی در قزوین به دام افتاد!!
با به دام افتادن این کبوتر، ماموران متوجه مقادیری هروئین شدند که به پای این پرنده بسته شده بود
مدل موهای عجیب و الهام گرفته از حیوانات!
این مدلهای مو، عجیب، بسیار جالب و الهام گرفته از حیوانات ساخته شده است، طراح این مدلها فردی ژاپنی است.
این مدلها به صورت جداگانه ساخته شده و با رنگ موی فرد استفاده کننده هماهنگی کامل دارد.
سرباز کانادایی امام جمعه شد!
یک سرباز جوان کانادایی در شهر قندهار افغانستان امامت نماز جماعت روز جمعه را به عهده گرفت و آن را یکی از بهترین تجربیات زندگی خود نامید.
صبح روز جمعه گروهی از مردم در حال حمل صلیب بزرگی به پشت کلیسای کوچک پایگاه نظامیشهر قندهار بودند. اما آنها مسیحی نبودند. آنها مسلمانانی بودند که داشتند خود را برای برگزاری مراسم نماز جمعه آماذه میکردند. اما نکته جالب این بود که قرار بود امامت این نماز را یک سرباز جوان آمریکایی به عهده بگیرد که قرار است به زودی بعد از این کار به خانه خود در شهر اونتاریو در کانادا برگردد.
کاپیتان امیر الماسری 29 ساله از گردان سوم هنگ رویال کانیدین در این باره گفت: هرگز فکر نمیکردم در حالی که در حال انجام ماموریت در این شهر جنگ زده بودم امامت یک مراسم مذهبی را با جمعیت حدود 40 نفر به عهده بگیرم.
مسلمانان مرکز ائتلافات این پایگاه که عمداتا کارگران غیر نظامیخارجی بودند به دنبال کسی میگشتند که هم به انگلیسی و هم به عربی مسلط باشد و بتواند امامت مراسم آن ها را به عهده بگیرد.
الماسری که خود در کویت بزرگ شده است و اصالتا مصری است دارای این شرایط بود.
او در این باره میگوید: من فاصله زیادی تا یک روحانی متخصص در زمینه اسلام و امور مسلمانان داشتم.من تنها به طور خیلی ابتدایی در مورد اصول اولیه اسلام مطالعه کرده بودم. بنابر این برای این که خودم را برای این مراسم آماده کنم به سراغ اینترنت رفتم و علاوه بر آن چند کتاب را بررسی کردم تا خودم را برای برگزاری این مراسم که در روز جمعه انجام میشد آماده کنم.
او اعتقاد دارد که موضوعهای ساده و روشنی که در این مراسم بیان میشود میتواند مسلمانان را در انجام وظایف دینی خود کمک کند و نیروی لازم را به آنها تا مراسم نماز جمعه هفته بعد تزریق کند.اسلام انتظار ندارد در این مراسم سخنان بسیار پیچیده دینی برای نمازگزاران بیان شود.
پایگاه نظامیقندهار دارای 2 کلیسا برای عبادت افراد از مذاهب گوناگون است که هر کدام برای خود یک یک رهبر دینی هم دارند.و افراد هر مذهب با انجام تغییرات اندکی در ظاهر ساختمان این کلیسا ها خود را برای انجام مراسم دینی خود آماده میکنند.
برای انجام مراسم روز جمعه مسلمانان علامت صلیب را از روی دیوار یرداشتند و جلوی سکوی جلوی محل پرده ای کشیدند تا آن سکو و شیشه های لک آلود بالای آن از دید ها پنهان شود.
بعد از آن مسلمانان به ترتیب در جلوی محل برگزاری مراسم روی زمین نشستند. آنها از یک روزنامه نگار زن که به مراسم آمده بود و روسری هم به سرداشت خواستند که به عقب جمعیت برود زیرا لباس آستین کوتاه پوشیده بود و بازوهایش را نپوشانده بود.
المساری میگوید: من از این که مراسم در کلیسا برگزار میشد ناراحت نبودم زیرا این خانه متعلق به خالق یکتاست و این که چه کسانی و با چه مذهبی در آن به عبادت میپردازند اهمیت ندارد. در ابتدا فقط 20 نفر در مراسم بودند اما به تدریج به تعداد آن ها اضافه شد.در انتهای مراسم جمعیت به حدود بیش از 50 نفر رسیده بود.
در بین جمعیت افراد گوناگونی با چهرهها و رنگ پوستهای مختلفی بودند که این نشان از گستردگی اسلام در بین نژادهای مختلف دارد.در بین آنها افرادی از کشورهای بوسنی و اندونزی هم بودند. بعضی از آنها لباسها و شلوارهای سنتی پوشیده بودند و بعضس دیگر لباسهای ورزشی پوشیده بودند و کلاههای نقاب دار به سر داشتند که لبه آن را به پشت سر برگردانده بودند.
المساری در این مراسم به مسلمان گفت اهمیت قرآن فقط مختص به خواندن قرآن محدود نمیشود بلکه باید آن را فهمید.
او در ادامه به نماز گزاران گفت: همان طور که یک ماشین در زمستان نیاز دارد که گرم و روشن شود دلهای انسانها هم نیاز دارند با فهمیدن آیات قرآن گرم و روشن شوند.
او در همین حال سورههایی از قرآن را به 2 زبان انگلیسی و عربی برای نمازگزاران خواند.
در انتهای مراسم بعضی از نمازگزاران برای خداحافظی نزد او آمدند و با او دست دادند.
بسیاری از نمازگزاران هندی یا پاکستانی ویا ترکی الاصل بودند و از این که من تا این حد در زبان عربی روان و مسلط بودم تحت تاثیر قرار گرفته بودند.
من میتوانستم شور و شوق را از چشمان آن ها بخوانم. آنها به سمت من میآمدند با من دست میدادند و از دیدن من اظهار شادمانی میکردند.گویا این پاداش من بود.اگر بخواهم صادقانه بگویم برنامه من کاملا پر بود و من برای این که خودم را برای این مراسم آماده کنم اصلا وقت زیادی نداشتم .اما گویا با ابراز محبت آنها پاداش خود را گرفته بودم.این تجربه برای من بسیار لذت بخش بود.
با این کار در جدیدی در زندگی من گشوده شده است. من تصمیم گرفتم در ارتش کانادا یک روحانی دینی برای مسلمانان شوم و با چند تن ازروحانیون هم در این باره صحبت کردم و از آنها یاری خواستم.